چه جمعه ها که يک به يک غروب شد نيامدي
چه بـغـضهـا کـه در گـلو رسـوب شـد نيـامـدي
خلـيل آتشين سـخن ؛ تبر بـه دوش بت شکن
خــداي مـا دوباره سـنگ و چـوب شـد نيامـدي
بـراي مـــا کـه خــســته ايــم نه ؛ ولــي
براي عــده اي چـه خــوب شـد نيامــدي
تـمـام طـول هفته را به انتظار جـمعه ام
دوباره صبح؛ ظهر؛ نه غروب شد نيامدي